غروب جمعه و همان حس تلخ همیشگی

غروب جمعه و همان حس تلخ همیشگی
غروب جمعه

 

غروب جمعه دلگیر ترین روز هفته است و دگیر اما وقتی غروب جمعه پائیزی را تجربه می کنی ، دل گیری ات چند برابر می شود.

نمی دانم چه حس تلخی در این غروب غم انگیز نهفته است  . هیچگاه غروب جمعه را دوست نداشته و نخواهم داشت.

غروب برایمان به معنی پایان است . بعضی غروب ها برایمان با بی تفاوتی همراه است و بعضی دیگر غم انگیز.

غروب جمعه در دسته ای بین این دو است ، هم عادی و هم غم انگیز.

عادی از آن جهت که می دانی می گذرد و غم انگیز از اینکه هفته ای را از دست داده ای.

اگر هفته را با خوشی تمام کرده ای دلت برای خوشی هایش تنگ می شود و اگر با تلخی سپری شده ، غصه تلخکامی آزارت می دهد.

غروب جمعه  این سال های زندگی من  ، لبریز از غم فراق است . فراق از دست دادن بهترین روزهای زندگی ام.

خوب می دانم حسرت خوردن بی معنی است و فایده ای برایم ندارد اما اگر نگویم و ننویسم دلم می ترکد.

مگر آدمی چقدر برای تحمل سختی ظرفیت دارد؟

تنها راهی که برایم باقی مانده این است که ظرف لبریز شده صبر خود را خالی کنم تا جایی بماند برای غصه های آینده.

برای اینکه مغزم بتواند ناملایمت های این دنیا را که تمامی تدارد در خود جای دهد.

برای آزاد شدن این فضا نیاز به درد دل دارم و نوشتن را برای درد دل انتخاب کرده ام.

با اینکه دوست ندارم خاطر کسی که این نوشته را می خواند مکدر کنم اما من هم انسان هستم و همانند همنوعانم غصه دار می شوم.

می نویسم برای کسانی که برای آرامش ، کلام را به چیزهای دیگر ترجیح می دهند.

این واقعیت زندگی ما انسانهاست . همه ما از مسائلی که ناراحتمان می کند خشمگین  می شویم. وجودمان مالامال از تفکرات منفی می شود .

بهترین کار ، تخلیه این فکر های منفی است و یکی از راه های خوب آرام شدن نوشتن است.

نوشتن درمان غصه ها  است .

زندگی تان بی غصه باد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا