معنا و چهار ستون آن برای ساخت زندگی

 

معنا و چهار ستون آن برای ساخت زندگی.

در یکی از نوشته های اخیر وبلاگ به معناگرایی پرداخته ایم.

دنبال خوشبختی بودن بهترین را نیست . گاهی جستجوی خوشبختی می‌تواند بعضی ازانسان ها را از دستیابی به آن ناامید کند .

بر اساس یافته های محققان نبود خوشبختی برایمان نا امیدی به بار نمی آورد. براستی مسئله اصلی چیست؟

نبود معنا در زندگی عامل اصلی ناامیدی

آیا در زندگی چیزی بالاتر از خوشبختی هم هست؟

تفاوت میان خوشبخت بودن و داشتن معنا در زندگی چیست؟

روان‌شناسان زیادی خوشبختی را وضعیتی از آسایش و راحتی تعریف کرده اند .

این که در لحظه احساس خوبی داشته باشی.

اما معنا مفهوم عمیق‌تری است.

روان‌شناس مشهور مارتین سلیگمن می‌گوید معنا از تعلق داشتن و در خدمت چیزی فراتر از خود بودن می آید و از پرورش بهترینی که در درون شماست.

فرهنگ ما نگاهی وسواس‌گونه به خوشبختی دارد، ولی به دنبال معنا بودن مسیر رضایت‌بخش‌تری است.

تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که در زندگی معنا دارند، مقاوم‌تر هستند.

آنها در مدرسه و یا محیط کار موفق‌ترند، و حتی عمرهای طولانی‌تری دارند.

هریک از ما چطور می‌توانیم معنادارتر زندگی کنیم؟

معنا و چهار ستون تشکیل دهنده آن

ما می‌توانیم با ساختن چند یا همه‌ی این ستون‌ها در زندگی‌ خود، زندگی‌هایی سرشار از معنا خلق کنیم.

اولین ستون: تعلق داشتن

تعلق داشتن از بودن در روابط می آید، جایی که به درون شما ارزش داده شود و شما هم برای دیگران ارزش قائل باشید.

تعلق واقعی از عشق سرچشمه می‌گیرد. زنده ا‌ست و یک انتخاب است.

شما می‌توانید انتخاب کنید تعلق‌ به دیگران را گسترش دهید.

برای خیلی از افراد، تعلق اساسی‌ترین منبع معناست؛ وابستگی به خانواده و دوستان.

دومین ستون: هدف

هدف بیشتر مربوط به چیزی است که می‌دهید تا آن چیزی که می‌خواهید.

برای خیلی از پدرو مادرها هدف بزرگ‌ کردن بچه‌ها است.

 کلید هدف استفاده از قدرت برای خدمت به دیگران است.

برای خیلی از ما این موضوع از طریق کار محقق می‌شود.

بدون انجام کاری که ارزشش را داشته باشد افراد دچار مشکل می‌شوند.

هدف انگیزه‌ای برای زندگی می‌دهد، یک “چرایی” که افراد را پیش می برد.

سومین ستون: تعالی

وضعیت‌های متعالی آن لحظه‌های نابی هستند که شما از هیاهوی زندگی روزمره فراتر رفتید

احساس خودخواهی‌ کم‌رنگ شده و شما حس می‌کنید به واقعیتی والاتر متصل هستید.

برای یکی تعالی از تماشای هنر و برای دیگری، درعبادتگاه اتفاق می‌افتد.

این تجربه‌های متعالی می‌توانند شما را تغییر بدهند.

در پژوهشی از دانشجویان خواستند که به مدت یک دقیقه از پایین به بالا، به درختان اکالیپتوس ۶۰ متری نگاه کنند.

بعد از این کار آن ‌ها کمتر احساس خودمحوری داشتند و حتی در مواجهه با فرصت کمک به دیگری، سخاوتمندانه‌تر رفتار کردند.

ستون چهارم: داستان‌سرایی

داستانی که خود از خود برای خود می‌گویید.

خلق یک روایت از اتفاقات زندگی‌ موجب شفافیت داستان می‌شود.

به شما کمک می‌کند بفهمید شما چطور شما شدید!

ولی ما همیشه متوجه نمی‌شویم که نویسنده‌ی داستان‌ های خود هستیم و می‌توانیم نحوه‌ی روایت آن ها را تغییر بدهیم.

زندگی شما فقط فهرستی از حوادث نیست.

شما می‌توانید قصه خود را ویرایش، تفسیر و بازگویی کنید، حتی وقتی حقایق دست و پای شما را بسته باشند.

افرادی که تصور میکنند در گذشته زندگی من خوب بود. حالا بد شده است.” ، بیشتر به سوی اضطراب و افسردگی می‌روند.

ویرایش جدید  داستان زندگی، ما را عوض خواهدکرد.

دن مک‌آدامز روان شناس اسم  آن را  یک “داستان رهایی‌بخش” می‌گذارد.

وقتی خوبی بدی را جبران می‌کند.

او دریافته است افرادی که زندگی‌های معناداری دارند، داستان‌های زندگی شان را بیشتر با رهایی، رشد و عشق تعریف شده است.

چه چیزی آدم‌ها را به تغییر داستان‌هایشان وامی‌دارد؟

برخی از روان‌درمانگر کمک می‌گیرند، ولی خودتان هم می‌توانید این کار را انجام دهید.

فقط کافی است زندگی‌تان را متفکرانه مرور کنید.

تجربیات متمایزتان چطور شما را شکل دادند، چه چیزی به دست آوردید، چه از دست داده اید.

داستان‌تان یک شبه تغییر نمی‌کند؛ می‌تواند سال‌ها طول بکشد و دردناک نیز باشد.

به هرحال، همه‌ رنج کشیدیم، و همه‌ در حال مبارزه هستیم.

ولی پذیرفتن خاطرات دردناک می‌تواند منجر به بینش و تعقل جدید و پیدا کردن آن بخش خوبی بشود که به شما تداوم می‌بخشد.

تعلق، هدف، تعالی، داستان‌سرایی: این‌ها چهار ستون معنا هستند.

درادیان الهی هم چنین خدمتی به تمام موجودات با انجام کارهای کوچک از سر عشق هم وجود دارد.

به این معنا که با افراد حتی وقتی در حق تو بدی می‌کنند مهربان باشی.

این‌ کار به انسانها هدف می‌داد که مهار نفس را دردست بگیرند.

ما باید این ستون‌ها را بین خانواده‌هایمان و سازمان‌هایمان بسازیم تا به مردم کمک کنیم بهترین خودشان باشند.

داشتن یک زندگی معنادار به تلاش نیاز دارد.

یک فرآیندِ در جریان است. هر روزی که می‌گذرد، ما مدام در حال خلق زندگی‌ خود و اضافه کردن به قصه‌های مان هستیم.

بعضی وقت‌ها ممکن است از مسیر خارج شویم.

این قدرت معناست. خوشبختی می آید و می‌رود.

ولی وقتی زندگی به راستی خوب است و وقتی همه‌چیز واقعا بد است، داشتن معنا به شما چیزی می‌دهد که محکم آن را بگیرید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا